هر راه و روش تماميت‌خواهی (توتاليتر) برای حفظ کليت و موجوديت، نيازمند محدودکردن هر يک از اجزا و عناصر خود است. يکی از ابزارهای آن برای رسيدن به اين هدف، تقبيح تجربه و، در برابر، ارائه‌ی تعريفی سنتی از آن است. در واقع، تجربه‌ای که تماميت‌خواهی معرفی و تبليغ می‌کند تکرار راه و روش معين خود به منظور تثبيت هرچه بيش‌تر آن است. تجربه، در اين جا، تمرين بردگی است. در حالی که تجربه‌ی راستين، ذاتاً، حتی اگر در نهايت به سنت تماميت‌خواه برسد، رهايي‌بخش است؛ از آن جهت که مسيری خارج از چهارچوب تماميت‌خواه را پيموده است؛ يعنی توانسته در حصار آن شکاف ايجاد کند و هوايی تازه به درون آن راه دهد؛ اما هنوز به افق تازه‌ای نرسيده است. اين هوای تازه به دیوارهای اين حصار فشار وارد می‌کند و سبب فرارفتن آن‌ها از مرز‌های از پيش تعيين‌شده می‌گردد؛ در نتيجه فاصله‌ی حصار تا افق‌های تازه کم‌تر می‌شود. هر چند درک اين کاهش فاصله نيازمند حرکت از مرکز حصار به حدود آن است. هر چه کميت و کيفيت اين حرکت به خارج بيش‌تر باشد، فشار واردشده به مرزها بيش‌تر خواهد بود؛ تا آن‌جا که ديوارهای حصار تاب تحمل آن را نخواهد داشت و در نتيجه از هم خواهد پاشيد. فروپاشی ديوار به معنای فروپاشی تماميت است، و فروپاشی تماميت منجر به تکثّر مرکزيت خواهد شد.

اين حرکت به خارج نيازمند تجربه‌گری آگاهانه و غيرسنتی ساکنان حصار است. هر تجربه‌ای از اين دست، منجر به برخورد خواهد شد و عامل تجربه می‌تواند با کنترل و هدايت تجربه، جهت اثر اين برخورد را هدايت کند.

اديان و مذاهب، کهن‌الگوها و اسطوره‌ها، ایدئولوژی‌ها و مرام‌های سياسی، مکتب‌های فلسفی و آداب و رسوم، مصالح برسازنده‌ی تماميت می‌تواند باشد.